سلام ممنون که به وبلاگ من سرزدیدازتون خواهش میکنم تا آخر وبلاگو حتما ببینید

وبه آرشیو سر بزنیدچون مطالب هر روز آپدیت میشن. بازم تشکر

لطفا نظرخصوصی ندید(مگر درموارد خیلی خیلی خصوصی)

نظرات خصوصی ، عمومی میشن برای پاسخ دادن

استفاده از مطالب به شرط فرستادن صلوات

تیتر با شما

. . . کاش

کاش می شد از زندان نفس با توفیق شهادت آزاد شدوپروازکرد،کاش می شد

كجاست اين آقاي شهردار تا ببيند؟


وقتي آقا مهدي، شهردار اروميه بود، يك شب باران شديد باريد. به طوري كه سيل جاري شد. ايشان همان شب ترتيب اعزام گروه امداد را به منطقه سيل زده داد و خودش هم با آخرين گروه عازم منطقه شد. پا به پاي ديگران در ميان گل و لاي كوچه كه تا زير زانو مي رسيد، به كمك مردم سيل زده شتافت. در اين بين، آقا مهدي متوجه پيرزني شد كه با شيون و فرياد، از مردم كمك مي خواست. تمام اسباب و اثاثيه پيرزن در داخل زير زمين خانه آب گرفته بود. آقا مهدي، بي درنگ به داخل زير زمين و مشغول كمك به او شد. كم كم كارها رو به راه شد. پيرزن به مهدي كه مرتب در حال فعاليت بود نزديك شد و گفت: خدا عوضت بدهد مادر! خير ببيني.
نمي دانم اين شهردار فلان فلان شده كجاست تا شما را ببيند و يك كم از غيرت و شرف شما ياد بگيريد؟»
آقا مهدي خنده اي كرد و گفت : راست مي گويي مادر! اي كاش ياد مي گرفت.نفرینش نکن بگو خدا هدایتش کند.

شهید مهدی باکری

پاسخ

سلام

دستتون درد نکنه که سوالاتونو می پرسید

یکی از دوستان پرسیدن منبع خاطرات از کجاست

کتاب سیزده ساله ها

از مجموعه کتابهای کوله پشتی

نوشته  هادی شیرازی

رمز عملیات : یا ابوالفضل العباس

بچه ها تا فهمیدن رمز عملیات ابوالفضل العباس همه قمقمه های آبشونو خالی کردن رو زمین

صدای فرمانده درامد که تابستونه هوا گرمه این دیگه چه کاریه همه یه صدا جواب دادن رمز عملیات به اسم سقای تشنه لبه

ما هم می خواهیم تشنه شهید بشیم

نام عملیات : کربلای 1

منطقه عملیاتی : مهران

تاریخ عملیات : نهم تیرماه سال 65 به مدت ده روز

رمز عملیات :  یا ابوالفضل العباس

. . . ای وای . . .

نوجوان دوازده سیزده ساله ای بود.اومده بود ستاد اعزام
میگفت:اسم منو برای جبهه بنویسید
جواب داد:سنت کمه.
با نامیدی رفت.روز بعد امد.
گفت اسم منو بنویسید.
میگه تو که میخوای بری جبهه آیا مادرت راضی هست؟
دوباره رفت و برگشت.
این بار با یک ساک.
میگه با این سن وسال کمت مادرت رضایت نمیده
در ساک بازو میکنه پارچه سفیدی درمیاره میگه:
این کفن منه مادرم برام گذاشته

هدیه کوچک

می گفت می خواهم یه هدیه بفرستم به جبهه به خاطر کوچیکیش که رد نمی کنید؟

همه م دیگر را نگاه کردند گفتند نه قبول می کنیم حالا چی هست هدیه ات؟

به نوجوان سیزده ساله ، چهارده ساله ای های اشاره کرد وگفت «پسرم»

حاج همت

روایت منتشر نشده از کارشکنی نفوذی‌ها در سپاه تهران/
حاج همت به اکبر گنجی گفت ارزش مشت من را هم نداری!
ادامه نوشته

بدون شرح

بچه دار نمی شد. یه روز که زنگ میزنه خونش بهش می  گن بیا اصفهان زنت حامله است ماه آخرشه.خوشحال میره اصفهان بچه اش بدنیا میاد.خوشحالی بچه دار شدنش یه طرف پسر بودنش یه طرف آخه اون عاشق پسره.

بعد یه هفته برمیگرده منطقه.

شب عملیات بچها برا خداحافظی و حلالیت طلبیدن دور هم جمع میشن ولی یه نفر نیست

هر چی میگردن پیداش نمی کنن

بالاخره پشت یه خاکریز پیداش می کنن

از شدت گریه خاک گل شده

عکس نوزاد چند روزشو پاره کرده . . . .

میگن این دیگه چه کاریه

میگه:

نمیخوام هیچ دلبستگی به این دنیا داشته باشم نمیخوام دلیلی برا نرسیدنم به خدا باشه.

و در همین عملیات به دیدار معبود و معشوفش شتافت

پاسخ

سلام برا پست قبلی یه خانم برامون نظر گذاشتن که:

سلام
خوب حتما حرفی نداریم که از شهدا بزنیم
آهای آقای وبلاگی ، هر کسي وظيفه اي داره
قرار نيست همه ، همه کاري بکنن

سلیقه ها با هم فرق داره درسته ، ولی چرا از شهدا حرفی نداریم بزنیم

درحالی که این کامنت گذاشتن الانمون فقط بخاطر ریختن خون اون جووناس بنظر من که کار کمی نیست.

یه کشور 37 میلیونی بجنگه با ابرقدرتهای جهان .جالبه بدونید تو یه عملیات که بچه ها پیروز شدن و اسیرگرفتن بین سربازهای دشمن غیر از عراقی ها  از 17 کشور دنیا اسیر بود.

آهای وبلاگی ها

چرا جایی که باید فهرست موضوعی وبلاگتو

انتخاب کنی چیزی درباره جنگ شهید یا جانباز نیست !

از علی دایی تا دایی علی....خیلی بی معرفتیم!!!

توضیح ضروری :
قبل از آن که متهم به برخی انگ های نچسب شوم ، لازم به توضیح است که حقیر نگارنده نیز معتقد به حفظ حرمت مادی و معنوی تمامی قهرمانان کشور عزیزمان می باشم.
علی دایی برای همه ایران دوست ها قابل احترام است ، زیرا او آقای گل جهان شناخته شده است . هرچند که بابت هر گلی که زده است چند گل هم نزده! زیرا هر گل او با همکاری تیمی حاصل شده و هر گل او با سکه های طلا جبران شده است.

ادامه نوشته